وقتی حرف از اسلام میزنیم، در واقع داریم از یک کلمه کلی استفاده میکنیم که زیرگروه‌های ببشتری دارد ، برای مثال دو گروه شیعه و سنی و هرکدام زیرگروه های متفاوت تر.

اما بحث اصلی نوع اعتقاد به الله ، قرآن ، رسول و جانشین رسول است.و خود نگاه ها در اسلام انواع گوناگونی دارد چون نگاه جهادی و جنگ طلب و خواهان گسترش چیزی به اسم اسلام در جهان که آن چیز دقیقاً چیست میگویند مجموعه ای از اعمال که درنهایت شمارا به بهشت رهسپار می‌کند و نکردن این اعمال شمارا به جهنم می‌برد،چیزی کاملا نادیده و تجربه ناشده مارا باید دست به یک سری اعمال و قواعد خاص بزند،ان هم نه هر عقاید اسلامی با برداشت هر فرد از کلام خدا بلکه برداشت عده ای خاص از عده ای خاص از عده خاص!

اما از آن طرف دین اسلام برای چه چیزی آمده است؟برای تسلیم فرد در برابر الله ، تا به یگانگی خدا برسد و هر لحظه تسلیم وی باشد و نتیجه این حضور خدا گونه میشود عشق و محبت به همگان و خیرخواهی برای همه و درک دیگران و بسیاری صفات مثبت دیگر چون آزادگی و عقلانیت و حق طلبی و پاکدامنی.دز کل تسلیم بودن هر لحظه در برابر الله که با اسلام امکان پذیر است و اصلا اسلام آمده برای همین هدف، موجب میشود فرد افکار مثبت تر و امیدوارانه تری داشته باشد و انتخاب‌های بهتری کند و صفات برتری در نهایت در وی شکل بگیرند.

حال بازگردیم به مقوله مسلمان شایسته ای که در مدارس ما تعریف می‌شود و بررسی کلی خروجی.

در مدرسه اولین چیزی بچه در مورد خدا یاد میگیرد این است که خدا به آن آقا با آن لباس خاص تعلق دارد و ما با کمک این آقا می‌توانیم خدا را بیابیم ، ضمن آنکه اصلا کودک متصور می‌شود خدا چیزی است در جایی که باید کاری کند تا به او برسد ، یعنی از ابتدا نه تعریف و نه تصویر واضح و مناسبی از خدا ارایه ندادیم.از آن طرف اسلام ما اسلام انقلابی است ، یعنی گره خورده با وجود دائم چیزی فاسد که لازم است بر آن انقلاب کنیم،وجود یک شری بیرونی که مخالف خدای ماست و باید با آن مقابله کنیم.حضور همیشگی دشمن.پس کودک یا نوجوان خشمش را متوجه دشمن می‌کند و چنین متصور می‌شود که خشم وی نمودی از معنویت است.حال آنکه فرد معنوی و مومن با هیچ تندباد خشنی خشمگین نمیشود و کنترل نفس خود را در دست دارد، جز آنکه برای همگان آرزوی زندگی دارد اما اینجا دانش آموز با آرزوی مرگ احساس میکند به خدا نزدیکتر شده.و کدام خدا؟خدایی که آنها گفته اند آن بیرون برای ما بهشت را محیا کرده و جهنم جایگاه جنازه دشمنان ماست.فرد برای جستجوی این خدا کجا را میگردد؟بیرون را...و کم کم میبیند فردی که جامعه میگوید به خدا نزدیکتر است معمولا آنی است که نسبت به پیشنماز در ردیف جلوتری حضور دارد ، ترجیح اینکه صف اول.پس کم کم برای خدامدارتر بون دیده شدن اعمال ما توسط دیگران اولویت می‌شود ، چون خدا در بیرون است ، پس باید بیرون ببیند که ما چه میکنیم تا مورد رحمتش قرار گیریم!

پس تا اینجا فردی را که از نظر مسئولان فرهنگی مدرسه بتوان فردی مذهبی حساب کرد سه ویژگی کلی داشت ، ابتدا اینکه خدا را در بیرون و در میان حرفهای فردی روحانی می‌طلبد ، دوم اینکه دیده شدن عمل دارای اهمیت میشود و سوم اینکه خشم با دینداری وی در هم آمیخته.

وقتی جلوه های بیرونی اهمیت میابند ، بعد از اعمال عادی و روزانه شاید مناسبت ها مهمترین اتفاق برای سنجش دینداری فرد باشند،بنابراین فرد اگر مناسک مذهبی عرف مناسبت خاصی را به نحو احسن به سرانجام برساند یعنی حتما ثواب بیشتری میبرد.مهمترین مراسمی که شاید وجود داشته باشد ، عزاداری دهه محرم است و انجام هرچه باشکوه‌تر آن دارای اهمیت هم برای شرکت کنندگان و هم برای برگزارکنندگان است.شاید بتوان از میان این مراسمات ، چهارمین ویژگی مسلمان طراز مدارس را برشمرد ، غم.فردی که به معنویت رسیده شاد است و شادی وی از قلب میاید ، اما اینگونه آموختیم که فرد هرچه غمگینتر و گریانتر و لبش از لبخند و صورتش از خنده تهی تر ، مذهبی تر.

پنجمین ویژگی ناخواسته به وجود می‌آید.به شما وعده غذا میدهند ، شما گرسنه اید و از غذا هم هرکار میکنید خبری نیست ، فقط و فقط وعده غذا،گرسنگی شما را از وعده دهندگان ناامید میکند و شما جایی دیگر در جستجوی غذا خواهید بود.این ماجرا متاسفانه اینگونه است که فرد در این سیستم مذهبی میشود ، اما می‌بیند خبری از رسیدن به خدا نیست و بدتر این که شاهد برخی رفتارها از جانب افراد مذهبی است که با تصویر وی از فرد مذهبی سازگاری ندارد ، فرد اینجا دو اتفاق برایش می‌افتد، یا با پوسته مذهبی به فعالیت خود ادامه میدهد ، اما مخفیانه خود را از لذاتی که محروم کرده بود منتفع می‌سازد و این یعنی ما یک فرد ریاکار ساخته ایم.در حالت دوم فرد ممکن است دین زده شود و با دیدن تناقضات از کل قضیه دست بکشد که در اینجا احتمالا یک فرد ضد دین ساخته ایم.

مسلمان طراز مدارس ما ، یک شوخی است و اصلا چنین چیزی نداریم ، چون اگر طراز مدارس باشد دیگر مسلمان نیست و اگر مسلمان باشد دیگر طراز مدارس نیست.