من فرض میکنم خواننده این مطلب در آینده ای زیست میکند که نمیداند اوضاع و احوال این روزهای ما در آغازین سالهای قرن جدید ، 25 5 1402 ، چگونه است.من تنها از افکار پریشان خود در این روزها میگویم.افکارم به هر سو پریشان است اما آنچه بیش از فراغ یار و غم اغیار برایم دردناک است ، سرنوشت ماست.ایران ، کشوری نیست که یک شبه آمده باشد و یا متعلق به ایدئولوژی باشد.ایران حاصل فلان شیوه مملکت داری و متعلق به فلان گروه عقیدتی نیست.این مردمان که امروز که در جوار منزلمان در ساحل خزر شالی میکارند ، دوستانم در بندر جاسک که ماهی میگیرند و آشنایانم در اهواز و زابل که خرما و انبه و نفت و گلوله کشت میکنند ، رفیقانم که در تهران صنعتگری میکنند و استادانم که در دانشگاه ها تفکر و تدریس میکنند ، اینها نه تنها خود ، بلکه همه پدرانشان از دیرباز اینجا ساکن بوده اند.اسمی از شیعه نبود ، اما در جاسک ماهی میگرفتند و در اهواز خرما کشت میشد و در خزر شالی. نه خمینی و نه جدش و نه هیچ ساواک و پهلوی و منافقینی نبود ، اما یک شاهی همه جای این سرا یک شاهی بود.اگر گندم ری بالا میرفت نان سیرجان هم گران میشد.این وطن همیشه وطن بود.وطن حامی مردم بود.وطن دستگیر مردم بود و وطن مایه آبادانی.جمهوری اسلامی با وطن چه کرد؟هیچ دشمن خارجی و هیچ استکباری نمیتوانست دریاچه ارومیه را خشک کند.اگر میتواند با ادله بگویید میتواند.نمیتواند.هیچ امریکا و اسرائیلی توانایی خشکاندن اینهمه رود و نابودی اینهمه جنگل و استفاده نابهینه از اینهمه معادن و منابع و مفت فروشی اینهمه ثروت و کشتار اینهمه جانور و آلوده کردن اینهمه هوا و کویر کردن اینهمه مرتع و قتل اینهمه انسان از دست هیچ چنگیز و تیمور و اسکندر و صدام و عمربن خطابی ساخته نبود ، چیکس ایران را اینگونه ویران نساخت که شما ساختید.شما به دست رفقای من به دست همسن و سالان من گل و حشیش و کوک و شیشه و عرق سگی آشغال دادید.شما از سفره ما نان و ماستمان را برداشتید و به جایش خون ریختید وسط سفره و گفتید با بسم الله و شکر خدا میل کنید.شما مرا شرمنده میکنید که بخشی از تاریخ عصری باشم که آیندگان بگویند این مسلمانان چه ابله بودند!نفاق و ظلم و کفر حاکمشان بود و پیاده میرفتند کربلا!درباریان یزید پابوس قبر مطهر حسین میروند!یاللعجب!آینده گان ، بخدا قسم ما نه نادان بودیم به این ماجرا و نه ابله ، ما ناتوان بودیم.حکومت ، اگر کشور را به خودرویی تشبیه کنیم ، بهتر این است که حکومت چرخ باشد.مردم خود جاده و موتور خواهند بود.حکومت ما خواست تنها دزدی باشد که خودرو را میدزدد ، باهاش کلی تفریح میکند و در نهایت میاندازد درون دره!چنین بیشرفانی بودند و شما نمیدانید روبرو شدن با بیشرفها چه سخت است!مارا پاره پاره کردند.هرکدام را درگیر فرعی نموندند و هرکدام را مخالف دیگری.بد اینکه مفهوم قدرتمندی چون دین را بعنوان سپر خود برگزیدند و دین در ایران کارکد عجیب و مجتمع کننده ای داشته با تاثیرات مثبت و منفی متفاوت ، که این تاثیرات بعدا در سایه تاریخ مورد ارزبابی و قضاوت قرار گرفتند ، اما در همان لحظات حال اثر خود را داشته.امروزه آزادی خواهی که خود از مفاهیم اصیل دینی است ، ظلم ستیزی ، عدل ، مبارزه با جهل و آگاهی بخشی و مبارزه با فساد ، همه اینها  از مفاهیم دینی هستند اما امروزه طوری شده که آن عده که ظاهرا دین دار هستند جزو جاهلان و فاسدان و ظالماند و آن عده که برای عدالت مبارزه میکنند ، گویی دین ستیزند.میدانید ، بزرگترین درس این روزهای ما چیست؟برای معنی زندگی کنید ای دوستان من نه برای کلمات!کلمه ی آزادی و برابری و حقوق اسلامی و انسانی و زندگی نبوی و علوی را ما زیاد شنیدیم و کلماتش به وفور در این چهل و اندی سال بیان شده اما آیا به معنی اندریافتیم؟آیا تا حالا لحظاتی در زندگیت بوده که شاد باشی؟این شادی را تو اندریافتی.خود کلمه شاد آیا با حس درونی تو یکیست؟خیر ، این تنها یک کلمه است و آن حس یک معنی.ما هیچ معنی ای در این حکومت ندیدیم.تنها کلمات.پدری که ادعای پدری میکرد اما درواقع پدر نبود و تنها میخواست از کودکان کار بکشد برای پیشبرد منافع خود.ای دوستان ، ما پدری داشتیم که من اورا ندیدم ، اما حرفهایش هست و عملکردش هم موجود ، یادگاریهایش در این شهر هست هنوز ، من اورا ندیدم ولی میدانم بی ادعا پدری میکرد ، معنی را به ما داد و کلمه ای نگفت ، ما مردمی سخن پرست بودیم نه عمگرا ، ترسیدیم برخیزیم و رشد کنیم ، پس خود سیاهی را به این کشور فرا خواندیم و اکنون نیز با همه مشکلات ، خود به بودن این سیاهی تن داده ایم چون تازه داریم طعم پلیدی را میچشیم!تازه مزه کثیف لذت زیر دهانمان دارد میاید و تن کشی و تن طلبی قرار است حسابی مارا غرق در خود کند!فرزند آینده ای که در ایران هستی ، ما میخواستیم فانوسهایی روشن بماند.ما سعیمان را کردیم ، ما ممکن است بد نبوده باشیم ، بلکه تنها بلد نبوده باشیم ، شما اگر میخواهید بد باشید ، اما بلد باشید و هنگام روبرو شدن با اهریمن ، ازو روی برنگردانید.در چشمانش لبخند بزنید.کاری که ما نکردیم.و اینگونه همه را اهریمن پنداشتیم.