زمستان ۱۳۵۷ ، نیروهای مذهبی و سیاسیِ ایران با سرنگون کردن محمدرضا شاه پهلوی ، به هزاران سال حکومت پادشاهی در ایران پایان دادند و با انقلاب ۵۷ عصر نوینی از حکومت در ایران آغاز شد.انقلابیون هدفشان از انقلاب استقلال کشور از قدرتهای بیگانه شرق و غرب ، آزادی عقیدتی و سیاسی مردمان و استقرار نوعی از حکومت که برگزیده مردم باشد بود ، اما پس از گذشت زمان ، مردم متوجه شدند که گول خوردند.شاه مسیر پیشرفت کشور به سمت رفع تبعیض ها و گسترش رفاه و ترقی ایران ریل را گذاری کرده بود و  نتیجه اش نیز بوجود آمدن قشر متوسط قدرتمند و در نهایت استقرار نوعی از حکومت سوسیال دموکراسی سلطنتی بود.انقلابیون با بهره جویی از جهل مردم و دادن وعده های آرمانی مثل آب و برق مجانی و بدون داشتن دانش کافی از اداره کشور ، تنها با مقدس سازی از حاکم و دادن رنگ و لعاب مذهبی به همه اعمال حکومتی ، موجب شدند تا مفاهیم سیاسی و کشورداری از معنا تهی شود و از آن طرف هم مفاهیم مذهبی تهی از معنا شود و بازیچه ای در دست سیاستمداران گردد.

تا زمان زنده بودن روح الله خمینی ، اولین رهبر حکومت ، کسی که مردم عکس وی را در ماه میدیدند، هر تصمیم خردمندانه یا نابخردانه ای که اتخاذ میکرد مورد پذیرش عموم بود.چرا که این رهبر یک رهبر کاریزماتیک بود که مشروعیت دینی و مقبولیت مردمی هم داشت ، بنابراین بسادگی فرمانهای ضبط اموال و گرفتن جانها و جنگیدن بی منطق صادر میشد و کسی هم توانایی بازخواست نداشت.

پس از مرگ خمینی ، جانشین وی یعنی علی خامنه ای ، نه دارای جایگاه بزرگ مذهبی مانند خمینی بود و نه دارای مقبولیت مردمی عام و نه دارای کاریزمای کافی.وی تنها سخنوری قهار بود و خود را هم ادامه دهنده راه خمینی می‌دانست ، اماهیچ‌یک از صفاتی که خمینی را رهبری عام پسند میکرد نداشت.از جمله قدرت نفوذ کلام و قدرت اثر گذاری سیاسی و حرف شنوی داشتن زیردستان.مشخصا ابزاری بود در دستان قدرتمند پشت پرده و احتمالا مجری اوامر هاشمی رفسنجانی ‌‌. او مجموعه اطراف خود را بسته و بسته تر کرد و شروع به حذف یاران کرد.البته یارکُشی امری معمول در این انقلاب بود چرا که از ابتدای انقلاب بدنه حاکمیت هر سال افرادی را از دست میداد،یا با ترور و مرگ و یا با حذف سیاسی به دلیل فاصله گرفتن از افکار حاکم.این جدا سازی افکار هر روز و هر روز بیشتر میشد تا جایی که اکنون اطرافیان خامنه ای عده‌ی بسیار کمی هستند که نه اطلاعات درستی از شرایط مردم دارند و نه اصلا میلی برای خدمت به ایران.برای آنها ظاهرا ایدئولوژی مهم است که البته در ورطه عمل ، هرجا که لازم شد به تمامی ایدیولوژی‌هایشان پشت پا زدند، نتیجه اینکه تنها برای این افراد معدود ، قدرت دارای اهمیت است‌.خامنه ای که همیشه زیر سایه بقیه بود ، پس از ریاست جمهوری احمدی نژاد قدرتمند شد و خود را یگانه نیروی غالب این کشور دید.پس از مرگ هاشمی رفسنجانی که سوپاپ اطمینان وی بود ، دیگر کسی نبود در مقابل افکار و اراده این مرد قد علم کند.نتیجه اش شد حکومت فرمایشی.اقا فرمان میداد که فلان کار بشود ، رییس جمهور فرمان آقا را به وزیران میداد و وزیران هم فرمان را به زیر دست و همینگونه چرخه فرمان دادن به پایین دستی ادامه میافت و در نهایت هم کاری انجام نمیشد.زیر سایه اسامی مقدس مانند فرمان امام و مستضعفین و غیره و غیره عده ای افراد سودجو بدون حساب و کتاب شروع به چپاویدن اموال این کشور و مردم کردند و هیچکسی هم از ترس یا از قصد از اینها بازخواستی نمیکرد.

نتیجه این خودکامگیها و دزدی‌ها شد مردمی که ناراضی و بیزار هستند و معتقدند سیستم به کل آلوده شده و غده سرطانی یا باید جراحی شود یا بیمار را میکشد.حقیقت هم همین است که در صورت تداوم اوضاع ، اثری از ایران و ایرانی نمی‌ماند ، چرا که جهل عمیقاً گسترش یافته و حکومت شدیداً جاهل است و ظالم و جان و مال شهروندان در مقابل حفظ حکومت هیچ ارزشی ندارد.در واقع این حکومت نیست که نوکر مردم است بلکه این مردم هستند که حکومت میخواهد نوکر دربستش باشند.نتیجه همه این کش و قوس‌ها ، این شده که اکنون مردم ایران خواهان انقلابی دیگر هستند ، می‌خواهند حکومتی داشته باشند که واقعا دموکراسی باشد و واقعاً آزاد باشد.نه مانند جمهوری اسلامی که نه جمهوری است و نه اسلامی ، نه دموکراسی به معنای واقعی کلمه است و نه واقعا بر مبنای اسلام پیش می‌رود.تنها نمونه ای از یک حکومت تمامیت خواه بر مبنای ایدیولوژی مذهبی است. فشارهای حکومت و اعمال نظرات شخصی ، در نهایت موجب خیزش مردم شده است.اکنون حکومت برای چند ماه با مردمی در خیابان درگیر است که با جرقه‌ی حجاب به خیابان آمده‌اند اما خواستهایشان بسیار وسیعتر و عمیق‌تر است.ترک های پوسته‌ی نظام روزبه‌روز عمیق‌تر می‌شود و قدرت پوشالی هرروز عیانتر میگردد.

با توجه به اینکه ایران ، مرکز قدرت در خاورمیانه است ، بنابراین هیچ چیزی مانند یک حکومت مرکزی قدرتمند لیبرال و دموکراتیک در ایران نمی‌تواند چهره کل منطقه خاورمیانه و جهان را تغییر دهد. با اینکه طی بهار عربی کشورهای عربی منطقه دچار تغییراتی شدند و انقلابهایی هم صورت گرفت، اما این کشورها اکثرا کشورهایی جعلی اند که ملت به معنای واقعی کلمه ندارند ، بلکه کشورهایشان اکثرا توسط خطکشهای اروپایی در تاریخ معاصر شکل گرفته ، در حالی که ایران ، یک ملت قدرتمند باستانی با سابقه ای طولانی است. این کشور از لحاظ جغرافیایی نیز دارای شرایط و موقعیتی استثنایی است. در جنوب خلیج فارس را دارد که بخش عظیمی از نفت جهان از این منطقه رد میشود و در شمال دریای خزر را دارد که لوله های نفت و گاز از آن می گذرند. این کشور پس از عربستان دارای دومین ذخایر نفت در منطقه و دارای بیشترین منابع گاز در منطقه است و علاوه بر آن موقعیتی سوق‌الجیشی قرار دارد که اروپا آسیا و آفریقا را به یکدیگر پیوند می زند. بنابراین طبیعی است که کشوری با این اهمیت جغرافیایی دارای اهمیت سیاسی زیادی نیز باشد .علاوه بر همه اینها ایران دارای نفوذ فرهنگی دو بعدی در منطقه می باشد ، از طرفی با فرهنگ شیعه در کشورهای عربی توانایی نفوذ دارد و از طرفی با فرهنگ فارسی که زبان های تاجیک و اردو و دری و عراقی و.. را شامل میشود  توانایی اثر گذاری در کشورهای آسیای مرکزی که در گذشته حوزه نفوذ شوروی بودند را دارد.

این پتانسیل ها طی این سالها توسط سیاست‌های نابخردانه ملاها مورد استفاده نادرست قرار گرفتند و حتی بسیاری از آنها مورد بهره برداری نیز قرار نگرفته اند چرا که تعصب و ایدئولوژی پرستی بیش از حد و افراط در عقاید و تمایل به ترویج خشونت به جای صلح مانع از به تحقق پیوستن تمام این پتانسیل به ویژه در بحث اقتصادی شده. این نیروی بلقوه قدرتمند در سیاست خارجی می تواند توسط یک حکومت آزاد و دموکراتیک در ایران بالفعل گردد. انرژی هسته ای پهپاد ها و موشک ها و دانشی که ایران در حال حاضر در اختیار دارد با اینکه در حال حاضر موجب تضعیف جایگاه این کشور و تهدید امنیت آن در منطقه شده تحت لوای یک حکومت آزاد می تواند تبدیل به ابزارهای قدرت این کشور شود و از آن بهره برداری صلح آمیز و اقتصادی صحیح کرد بدون اینکه تهدیدی برای همسایگان باشد. همه این سرمایه ها می توانند موجب شوند که ایران به نیروی بلامنازع در غرب آسیا تبدیل شود، یک قدرت سطح متوسط رو به بالای اقتصادی سیاسی و نظامی که حرف آن نزد کشورهای دیگر خریدار دارد.

فروپاشی نظام دیکتاتوری در ایران می‌تواند مانند فروپاشی دیوار برلین در اروپا باشد، می‌تواند باعث فروپاشی سلطنت های منطقه شود و حکومت‌های خودکامه یکی پس از دیگری پس از آن در منطقه خاورمیانه از بین بروند و در نهایت جای خود را به حکومت های دموکراتیک تر بدهند . در این صورت می‌توانیم شاهد ظهور چیزی مانند اتحادیه اروپا در خاورمیانه باشیم اتحادیه خاورمیانه.این اتحادیه می‌تواند اتحادیه‌ای بسیار قدرتمند در جهان باشد.با توجه به ثروت های عظیم و منابع فراوان و موقعیت جغرافیایی فوق‌العاده مهم منطقه خاورمیانه چنانکه قدرت های دموکراتیک مرکزی در کل منطقه حاکم باشند آنگاه موتور پیشرفت جهان با نیروی چند برابر به حرکت خود ادامه خواهد داد.  برای دهه ها اروپا و آمریکا با حکومت‌های خودکامه در منطقه برای مقابله با افکار افراطی ملاها در ایران همکاری داشتند، اما با وجود حکومتی دموکراتیک در ایران احتمالا شاهد چرخش در سیاست های آمریکا و اروپا خواهیم بود. آمریکا قطعاً شریک بسیار قدرتمند تر و قابل اتکا تری در منطقه خواهد یافت،  اما از آن سو  حکومت دموکراتیک و قدرتمند در ایران می‌توانند خطر بزرگی برای چین و روسیه باشد ، چرا که با شکوفایی اقتصادی ایران احتمالاً پروژه راه ابریشم چین و گسترش نفوذش در منطقه غرب آسیا دچار مشکل خواهد شد. از آن سو روسیه اثرگذاری خود را در منطقه از دست می دهد چرا که عملاً تنها شریک بزرگ روسیه در منطقه ایران است. رقابت چین و آمریکا در منطقه وارد فاز جدیدی خواهد شد چرا که ایران مانند یک معدن طلا خواهد بود که در آن سرشار از از منابع و موقعیت های اقتصادی فوق العاده است که هم برای چین و هم برای آمریکا جذاب خواهند بود. ایران ممکن است با چین قرارداد های مختلف تجاری و اقتصادی برای توسعه زیرساخت ها مانند راه آهن و حمل و نقل و استخراج منابع ببندد، از آن طرف ممکن است موتور پیشرفت ایران کشورهای منطقه را به هراس بیندازد و برای مقابله با ایران تحت یک چهارچوب جدید وارد پیمانی دفاعی با آمریکا شوند.

کشورهای منطقه نیز پس از روی کار آمدن حکومتی دموکراتیک در ایران اینگونه نخواهد بود که تمامی مشکلات شان با ایران برطرف شود و احتمالاً همچنان شاهد رقابت بین سلطنت نشین های عرب و ایران خواهیم بود، اما با محدود کردن برنامه توسعه سلاح هسته ای و جمع آوری نیروهای شیعه در کشورهای منطقه و جمع کردن نیروهای شبه نظامی ،احتمالاً مشاهده تثبیت اوضاع در کشورهایی مانند یمن ،سوریه ،لبنان و عراق خواهیم بود. در کل می توان گفت منطقه خاورمیانه با وجود ایرانی آزاد ممکن است همچنان شاهد رقابت‌هایی باشد اما این رقابت ها بیشتر از آنکه مسئله امنیتی باشند تبدیل به رقابت های سازنده اقتصادی می شوند.

البته باید در نظر داشت که لزوماً خیزش مردمی در ایران منجر به یک حکومت دموکراتیک نخواهد شد ممکن است سپاه پاسداران قدرت را در دست گیرد یا اینکه حکومت مرکزی تضعیف و چند پاره شود و توسط حکومت های محلی کوچکتر اداره گردد که در این صورت ایرانی قدرتمند و تاثیرگذار دور از دسترس خواهد بود، حتی دور تر از از الان.